یه روز سه تا دوست کنار دریاچه ای که بی شباهت به دریاچه کوچولوی وسط جنگل عباس آباد نبود قدم میزدن ، در حین راه رفتن کنار دریاچه چشمشون افتاد به یه کنده نیم سوخته وسط درختا که گرچه شعله ای نداشت ولی هنوز به آرامی در حال سوختن بود . دوست اولیه گفت که این آتیش خیلی خطرناکه و ممکنه به درختای دیگه سرایت کنه و دردسرساز بشه واسه جنگل ، دومی حرف خاصی نزد و سومی گفت بعید میدونم به بقیه سرایت کنه و ولش کنین اصلا بریم . در همین حین خانمی همراه با کودکش از کنار این ۳ دوست گذشت و چشمش به همون کنده نیم سوخته و همچنان در حال سوختن افتاد ، در نگاهش میشد نگرانی رو دید و همین طور ملامت کسی که این آتش رو به جا گذاشته اما بدون این که حرف خاصی بزنه به راهش ادامه داد .
اولی و سومی به بحث در مورد این موضوع همچنان ادامه دادن و در این حین دومی تونست یه ظرف پلاستیکی که به جا مونده از افراد طبیعت دوستی بود که قبلا اونجا قدم زده بودن (!!!) پیدا کنه و ظرف رو از دریاچه آب کرد و روی کنده ریخت و در حین این که چند دفعه ظرف رو آب میکرد و روی کنده می ریخت بحث بین اولی و سومی همچنان ادامه داشت تا این که کنده تقریبا خاموش شده بود . آخرین صحبتی که از این سه نفر شنیده شد این بود که اولیه داشت به دومیه می گفت هنوز یه دفعه دیگه هم ظرف رو آب کن و بریز چون هنوز احتمال روشن شدن این کنده وجود داره و سومیه داشت میگفت نه بابا کفایت میکنه ، ما وظیفمون رو انجام دادیم و همینقدر کافیه .
دومیه گفت کافیه بریم و سه تاییشون به راهشون ادامه دادن …
بزرگی سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
فردوسی
سلام دوست عزیز
خوشحالم که مهمون وبلاگ من و این نوشته شدید . اینجا من از زندگی می نویسم ، از دنیای اطرافم و برداشتی که از اتفاقات روزمره دارم ، اگه مایل بودید مختصرا با من آشنا بشید کافیه صفحه درباره من رو ببینید ، آخرین نوشته های من رو هم با رفتن به صفحه اول وبلاگ می تونید ببینید ، همچنین نوشته های عامیانه تر من همراه با عکس هایی که می گیرم رو از طریق کانال تلگرامی من به آدرس @hoseineslami.ir می تونید دنبال کنید .
امیدوارم نوشته های من رو پسندیده باشید .
بازدیدها: 10018