بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

حضور یکی از وزرای سابق در دانشگاه هرمزگان و پیدا شدن وقت خالی توی برنامه هام بهانه ای شد تا ظهر دوشنبه م رو به رغم هوای گرم این روزهای بندر صرف پیاده روی تا محل سخنرانی کنم و دو ساعتی رو به فضای سیاسی مملکت نزدیکتر بشم . هیچ اهمیتی نداره که چه کسی و از چه جناح و دسته ی سیاسی در دانشگاه حاضر بود بلکه موضوع صحبتم حرفی فارغ از این دسته بندی هاست و بیشتر دوست دارم در مورد معضلی صحبت کنم که در وجود هموطنان ما عمومیت پیدا کرده و این روزها کمتر فرد نقد پذیر و منصفی رو میشه پیدا کرد . (قبلا بابت پرانتزهای گاها طولانی بین متن عذرخواهی می کنم)

داستان از اونج جایی شروع شد که در پایان صحبت های مهمان دانشگاه افراد مختلف اجازه نام نویسی و ایراد سوال داشتند و حتی جالب اینجا بود که خیلی از افراد فارغ از تشکل های دانشجویی و به صورت آزاد امکان این رو پیدا کردند که از جناب وزیر سابق (خیلی دارم تلاش می کنم اسم نبرم و فعلا فکر می کنم همین عبارت وزیر سابق جایگزین مناسبی باشه ) سوال بپرسند و وقت هر فرد هم یک دقیقه بود در عین حال وقتی یکی از پرسش کنندگان خودش رو معرفی کرد و عنوان کرد که نماینده فلان تشکل دانشجویی هست (اصلا هم فرقی نمیکنه چه تشکلی بوده چون انتقاد گریزی های ما در بین همه با بسامدهای مختلف جریان داره) مجری برنامه متذکر شد که چون ایشون نماینده تشکل هستند اجازه دارند دو برابر سایرین یعنی دو دقیقه صحبت کنند .
صحبت های دوستمون با انتقاداتی صریح و اتهام گونه (فکر می کنم لازم نباشه که مفهوم اتهام رو توضیح بدم با این حال اگر کسی در مورد این واژه تردیدی داره بهتره بدونه که اتهام همون ظنی هست که اثبات نشده باشه ) شروع شد و با تشویق عده ای از حضار هم همراه بود ، سوالات چالشی و جدی بود ولی در عین حال فاقد اونچه که ما ازش با عنوان اخلاق یاد می کنیم (چند دفعه پیش اومده که در نوشته هام از واژه اخلاق استفاده می کنم و از اونجایی که مفهوم اخلاق پیچیده تر از اون هست که اینقدر سهل انگارانه مورد استفاده قرار می گیره به خودم خورده می گیرم از این بابت و از خودم میخوام که یه روز به شکل مفصل اینجا در مورد خود واژه «اخلاق» بنویسم) بود . به هر وجه صحبت های این بزرگوار تمام شد و نوبت به پاسخ دادن جناب وزیر سابق رسید و ایشون هم انصافا با ملاطفت و آرامش در حال جواب دادن بود و البته این نکته رو متذکر شد که شما در مورد برهه ای داری از من سوال می پرسی که خودت اون موقع شاید دبستانی بودی و اطلاعات نزدیکی نداری با این حال اینترنت و گوگل رو که از ما نگرفتن ، با یه جستجوی منصفانه و بدون تعصب می تونی از چند و چون ماجرا مطلع بشی .
در اینجا بود که این دوست بزرگوار از جای خودش بلند شد و به نشان اعتراض سالن رو ترک کرد و به دنبالش دوستان ایشون نیز که حدودا ۲۰ تا ۳۰ نفری بودند سالن رو ترک کردند ، جلسه حدودا ۲ ساعت بعدش هم ادامه داشت اما من تمام این دو ساعت ذهنم روی همون نقطه گیر کرده بود ؛ نکاتی در این باب به ذهنم می رسه :

  • چرا به رغم این که داعیه دار اخلاق مداری و دین مداری هستیم اینقدر بد اخلاق هستیم ؟ واقعا برام جای سواله چرا آخه ما یه انتقاد مودبانه رو توی این مملکت نمیتونیم ببینیم یا کمتر شاهدش هستیم ؟ بالاخره طرف های منازعات معاصر ایران همگی یا تکیه بر اخلاق دارن و یا بر دین . تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که این تکیه ها دروغین باشه و دستاویزی برای فریب باشه و این خوشبینانه ترین حالته و اگر این فرض رو نپذیریم اونوقت باید از خودمون بپرسیم ما بد اخلاق های متدین هستیم یا تدین ما رو اینقدر بد اخلاق کرده ؟
  • چرا در پرسیدن و پاسخ دادن منصف نیستیم ؟ گاهی اوقات زور می زنم به خودم بقبولونم که خیلی از مسایل شاید اونقدر واضح و روشن نیست که دو طرف بتونن در موردش همدیگه رو اقناع کنن اما واقعا نمیتونم و موفق نیستم ، اهل درصد تعیین کردن و تخمین زدن نیستم اما معتقدم درصد خیلی خیلی بالایی از مسایل و اختلاف نظرهای موجود اونقدر واضح و روشن هستن که اصلا جای بحث کردن ندارن ، تنها دلیلی که هنوز بر سرشون بحث هست اینه که انصاف از این خانه رخت بر بسته و جای خودش رو به تعصب و تنگ نظری داده . متاسفانه غالب افراد وارد یک بحث میشن تا طرف مقابل رو مغلوب کنن و اصلا هدف از بحث ها رسیدن به فهم بیشتر نیست در حالی که اساس مباحثه بر اصلاح و نزدیک شدن نظرها هست ؛ بحث می کنیم تا زواید نظرات دو طرف زدوده بشه و در نهایت یک نظر جدید و کم نقص تر حاصل بشه .
  • چرا فرهنگ عذرخواهی نداریم؟ چرا با این همه متون و نصایح اینقدر از پذیرش اشتباه گریزانیم ؟ چرا وقتی متوجه میشیم که اشتباه کردیم در موضوعی قادر به پذیرش و بیان اشتباه نیستیم ؟ شاید اگه این فرهنگ رو بتونیم نهادینه کنیم که عذرخواهی کردن چیزی از شخصیت آدم کم نمیکنه بلکه موجب رشد شخصیت هست خیلی از مشکلاتی که باهاش در زمینه ارتباطات انسانی مواجه هستیم برطرف بشه .

Visits: 279

2 پاسخ

  1. سلام.
    حسین من از سیاست زیاد نمی‌دونم. اما وقتی اطرافم رو میبینم به این نتیجه میرسم که مردم به ندرت تغییر عقیده میدن. به نظرم (همونطور که تو هم یه کوچولو اشاره کردی) تو این فضاها مباحثه‌ای که گفتی اصلا موقعیتی برای بروز پیدا نمی‌کنه. بیشتر جنگ تحمیل عقاید هست. افرادی که از آقای ا.ن. طرفداری می‌کردن (منظورم طرفداری داغ هست)، در دوره گذشته از ج. طرفداری کردن و این دوره از ر. . استثنائی پیدا نمی‌کنم در اطرافم.
    چون «باور» دارن که راه درست بوده. حتی اگه بتونی متقاعدشون کنی که ا.ن . چه طرح‌های احمقانه و کارهای اشتباهی داشته (که همینم بعیده بپذیرن)، همچنان فکر میکنن که طرح ها خوب بوده و در اجرا خوب اجرا نشده. یا لااقل از طرح‌های طرف مقابل که بهتره…
    خلاصه اینکه داستان جالبیه. مردمی که دقیقا نمی‌دونن از زندگی چی می‌خوان و همیشه هم در معرض این قرار دارن که به بهانه‌ی آخرت، دنیا و آخرتشون رو با هم از دست بدن (مردم تا حد زیادی شامل خودمم هست).
    ‌ ‌
    پ.ن. راستی. چه کم مینویسی حسین.

    1. سلام محمد رضای عزیز ، سپاسگذار بابت توجهی که به نوشته م داشتی
      از آخر جواب میدم ، اول این که دلیل کم نوشتن این روزام و اینجا اینه که کمتر موضوعی برای مفصل نوشتن پیدا می کنم و نوشته های خلاصه م رو توی تایملاین که از فهرست بالای سایت قابل دسترس هست می نویسم که البته دنبال کردنش رو بهت توصیه نمی کنم چون واقعا چرند نوشته هست / از طرفی این رو هم قبول دارم که به نسبت قبل کمتر می نویسم و تاسف بار تر برای خودم که وبلاگ دوستان رو هم کمتر میرسم بخونم و البته دلیلش هم گرفتاری های این اول سال جدید هست که به مرور داره کم میشه و امیدوارم بتونم مثل قبل بخونم و بنویسم
      و اما در مورد محتوای اصلی پیامت ، به نکته خیلی جالبی اشاره کردی که البته من برای این که آدم سوء ظنی حداقل واسه خودم فهمیده نشم ترجیح دادم ننویسم ازش چیزی ، واقعا هم مردم ما انتخاب خودشون رو کردن و این بحث ها و جدال ها کمترین تاثیری در انتخاب ها نداره و تغییری ایجاد نمیکنه و این رو باید از اثرات درخشان کارنامه کسانی دونست که مردم رو به جای تعقل به تقدس و تقدس گرایی های ساختگی دعوت کردند و این وضعیت حالا حالا ها فکر می کنم ادامه داشته باشه ، البته این وضعیت در شهرهای کوچیک و کلان شهرها فعلا متمایز هست که احساس من اینه در میان مدت (شاید بین ۱۰ تا ۲۰ سال ) کفه ترازو به سمت سیاسیون تجدیدنظرطلب و منتقد سنگین تر خواهد شد و شاید شاهد اصلاحاتی در ساختار حکومت باشیم که عقلانیت و منطق رو بر کشور حاکم کنه و ضمانتی باشه برای تکثرگرایی و تضارب واقعی آرا

پاسخ دادن به حسین لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جملات خواندنی
ضرب‌المثل : بهتر است با خدا سر و کار داشته باشی تا قدیسانش .

حال و هوای این روزهای من

معمولا وقتی آهنگ خوش ریتم و گوش نوازی میشنوم چند روزی درگیرش می مونم ، گاه گداری (اگه هواس پرتی مانع نشه) بعضی هاش رو میذارم اینجا شما هم گوش بدید .

(مادامی که روی دکمه پخش کلیک نکنید موسیقی بارگذاری نخواهد شد)

«آرشیو آهنگ هایی که تا امروز در این قسمت قرار گرفته»