بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

بگذار دیگران طور دیگر بیاندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آنسان که گویی تکلیفمان را به جای آورده‌ایم .

وجدان بیدار / اشتفان تسوایگ

۲۶ ساله شدم / خودم تنهایی

شاید برای اولین بار توی عمرم امسال اصلا دلم نمیخواست روز تولدم برسه ، دقیقا به همون دلایلی که همه دوست ندارن جشن تولدشون برسه بعلاوه یه دلیل دیگه ؛ این که امسال واسه اولین بار تولدم رو خونه نیستم ،‌پارسال به هر جون کندنی بود تولدمو خونه موندم و

ادامه نوشته

عینک

تازه اول دبیرستانی شده بودم ، قاعدتا باید همه ی پله های یه نردبون واسه آدم یه معنی و یه شیرینی داشته باشن اما پله هایی مثل پا گذاشتن به دوران دبیرستان وسط دوره ۱۲ ساله ی تحصیل به آدم حس خاصی میدن ، انگار که چهار تا پله یکی کرده

ادامه نوشته

تاخیرای اجباری

حوالی ۱ آذر بود که بعد دو هفته خونه موندن داشتم برمیگشتم بندر ؛ با توجه به این که دو هفته بعدش میخورد به تعطیلات چهل و هشتم و شهادت امام رضا و این قضایا که تقریبا کل هفته ی درسیش واسم تعطیل بود و خونواده اصرار زیاد داشتن که

ادامه نوشته

قصه من و لینوکس از کجا شروع شد؟

یکی از علایق همیشگیم تحصیل تو رشته مهندسی نرم افزار بود . جونمو حاضر بودم بدم ولی تو این رشته درس بخونم ، درسمم دبیرستان و پیش دانشگاهی بد نبود ، واسه خودم نقشه هایی داشتم ولی کنکور اون طور که من میخواستم پیش نرفت ،‌ جدای از این که

ادامه نوشته

مرگ

مرگ چیه اصن؟ بابا خسته شدم بس که اینور و اونور خوندم که مرگ اینجوریه و اونجوریه و ترس نداره و کمال و … نمیدونم اصلا ، من با همه ی شما خیلی فرق دارم . من از مرگ میترسم و از گفتنش هم خجالت نمیکشم . من نمیتونم باور

ادامه نوشته

دو راهی

قرار گرفتن سر دوراهی سخته و سخت تر میشه وقتی از اول و آخر هیچکدوم مطمئن نیستی . رسیدم به بزرگترین دوراهی زندگیم و دیگه نمیتونم فکر کنم . چندین ماهه که دارم فکر می کنم و بیشتر فرسوده میشم و بدون هیچ نتیجه ای ادامه میدم . اون اوایل

ادامه نوشته

بازاریابی شبکه ای و مسیر غلطی که در ایران می پیماید

داستان از اون جایی شروع شد که یه روز از شماره ی ناشناسی تماس داشتم و از اون جایی که آقای عزیز اونور خط به معرفی دوستی دیگه تماس گرفته بود نمیشه گفت ایشون ناشناس بود یا قصد و غرضی داشت ، چند سوال درسی بود و پاره ای احوال

ادامه نوشته

همنظر بودن یا هماهنگ بودن؟

پیش نوشت : اختلاف نظری که در حدی پیشرفت کرده بود که به یک بحران تبدیل شده بود و جمع بستن این تفاوت نظر هم امکان پذیر نبود بهانه نوشتن این مطلب شد . در نهایت البته من به این نتیجه رسیدم که بسته به اهمیت اون ارتباط گاهی لازمه یکی

ادامه نوشته

دو صد گفته چون نیم کردار نیست

یه روز سه تا دوست کنار دریاچه ای که بی شباهت به دریاچه کوچولوی وسط جنگل عباس آباد نبود قدم میزدن ، در حین راه رفتن کنار دریاچه چشمشون افتاد به یه کنده نیم سوخته وسط درختا که گرچه شعله ای نداشت ولی هنوز به آرامی در حال سوختن بود

ادامه نوشته

مصائب دانشجویی

داستان از اونجا شروع شد که اواخر ترم ۲ بهمون گفتن از ترم آینده باید برید خوابگاه پردیس و خب نمیتونم کتمان کنم که نه اون موقع و نه الان از این که خوابگاه پردیس رو به خوابگاه امیرآباد (داخل شهر) ترجیح دادم ناراضی نبودم اما خب اتفاقاتی که باهاش

ادامه نوشته
جملات خواندنی
کلئوبول : میانه روی عالی است .

حسین اسلامی هستم ،  بی هدف افکار ذهن آشفته ام رو می نویسم و امیدوارم قرابتی بین نوشته های من و نگفته های خودتون احساس کنید .

و بگذار دیگران طور دیگر بیندیشند . من بر این باور نیستم که چارچوبه ی تکلیف مقام ما چندان تنگ باشد که بتوان از پس هر موعظه ای دست بر زانو نهاد و نشست ؛ آن سان که گویی تکلیفمان را به جای آورده ایم …

کانال تلگرامی من

آدرس

hoseineslami_ir
لینک کانال

Visits: 20113