ساعت ۹ و نیم شماره جناب استاد رو گرفتم ، بوق نخورده جواب داد و مشخص بود عجله داره
برای تعیین تاریخ امتحان و حذفیات منبع درسی که تتمه دروس دوره کارشناسی هست باید باهاش هماهنگ می کردم
قرار شد ساعت ۱۱٫۵ دانشکده باشم و با هم حرف بزنیم .
با چه زحمتی از زیر بار خونه تکونی شونه خالی کردم و رفتم دانشکده که اگه بشه دلشو به دست بیارم و واسه این تک درس مونده راضیش کنم یه مقداری از منبع رو حذف کنه و دیگه این آخر دوره ای زیاد اذیت نشم .
راس ساعت مقرر پشت در اتاقش بودم اما در بسته بود.
حدس زدم شاید تو اتاق اون یکی استاد که اتفاقا خیلی با همدیگه شیش و بش دارن باشه ، در زدم و گفت بفرمایید .
چشمتون روز بد نبینه .
باز کردن در اتاق همانا و از دست دادن موقت حس بویایی در همون لحظات اولیه همانا .
استاد ارجمند در اتاق رو بسته بودن و سجاده انداخته بودن که نماز بخونن و متاسفانه بوی جورابشون اتاق رو به گند کشیده بود .
خب عزیز من لاقل اون پنجره رو وا کن .
به هر زحمتی که بود چند دقیقه ای رو تحمل کردم و کاغذی رو که جناب استاد سپردا بودند به این یکی استاد رو گرفتم و اومدم بیرون .
از این که از ۳۶۰ صفحه منبع فقط ۶۰ صفحش حذف شده بود ناراحت شدم راستش ولی تمام روز دماغ و دِماغم (مغز سر) درگیر بوی جوراب دکتر مملکت بود .
بازدیدها: 172