یکی از وجوه شخصیتی که لزوما باید مورد سوال و نظارت قرار بگیره خوردن هست ، چند مدت پیش کتابی رو مطالعه می کردم که در مورد پرخوری و اثرات زیانباری که بر آدمی میذاره حرفای جالبی نوشته بود . با خوندن همین کتاب بود که من تجدید نظر کلی ای در غذا خوردنم کردم و حالا مدتی هست که صبحانه رو نسبت به گذشته جدی تر توجه می کنم بهش ، ناهار رو متعادل تر و شام رو خیلی سبک و اغلب اوقات هم اصلا شام نمیخورم و به وضوح اثراتش رو در خودم می بینم ، خستگی عمومی بدنم نسبت به قبلا خیلی کمتر شده ، راستش من قبلا عصر که میشد به شدت خسته بودم و نمیتونستم هیچ کاری بکنم ، از طرفی باید خودم رو ملزم میکردم که نخوابم چون خواب عصر باعث میشه شب خواب راحتی نداشته باشم و از طرف دیگه خستگی و کسالتی در وجودم بود که نمیذاشت هیچ کاری انجام بدم ، نه مطالعه ، نه کدنویسی و نه حتی دیدن فیلم . به نسبت گذشته خیلی سرحال تر هستم و خب مطمئنم اگه تنها دلیلش هم اصلاح برنامه غذاییم نباشه مهمترینش خواهد بود .
دو پاراگراف از اون کتاب رو که برای خودم یادداشت کردم رو براتون میارم اینجا .
اگر بعد از هر غذا آدمی آشکارا احساس کند که هوشیاری اش کمتر و لختی اش بیشتر از هنگام نشستن سر سفره شده است ، نشانه بارزی است که وی در خوردن از حد تعادل فراتر رفته است .
تندخوری و خوب نجویدن غذا نیز خطاهای رایجی هستند زیرا باعث خستگی معده می شوند و ضعفی بر انسان عارض می شود که باعث ناراحتی و درد می شود . در واقع گوارش باید از دهان آغاز شود .
بازدیدها: 186